کودکان نیازمند گفت وگو هستند اما چون تسلط کافی بر گفتار و کلمات ندارند، آگاهانه و به طور غیر مستقیم از طریق نقاشی، ویژگی های شخصیتی، ناکامی ها، فشارها و تمایلات درونی خود را آشکار می کنند. در واقع نقاشی مانند خواب و رویا به آنها فرصت می دهد تا اطلاعات و اعمالی را که از دنیای بیرون کسب کرده از هم جدا و سپس آنها را دوباره تنظیم کنند.

 اشکال و رنگ ها و ترکیب خطوط و دوایر در این نقاشی های به ظاهر ساده و سرسری نشانگان پیچیده ای هستند که می تواند میزان و منشأ آسیب های روانی اطفال را هم آشکار کند.

 روانشناسان کودک از جمله << هارلو>> معتقدند که نقاشی و بازی برای کودک وسیله اصلی سیاحت، خودآگاهی و به گذشته نگریستن است. نقاشی کودکان از سه چهار سالگی معنا پیدا می کند و می تواند هوش و عواطف و موقعیت و ارتباطات او را در زندگی نشان دهد. او در سنین 3 تا 6 سالگی بیشتر تحت تأثیر فشارهای درونی است، بنابراین علاقه وافری به استفاده از رنگ دارد و آن را بر شکل ظاهری ترجیح می دهد.با افزایش تدریجی سن ، از وابستگی آنها به رنگ کم شده و به شکل ها علاقه افزون تری نشان می دهند. کودک برای استفاده از رنگ ها فقط تحت تأثیر احساسات و عواطف خود قرار دارد و مثلاً ممکن است چمن را بنفش بکشد، چون هم می خواهد چمن را نشان دهد و هم از رنگ بنفش خوشش می آید.

 والدین و مربیان نباید اصرار داشته باشند تا نگرش کودک را در برابر رنگ با واقعیات منطبق کنند و بگذارند هر چه دوست دارد بکشد. کوچک ترها بیشتر قرمز و نارنجی و صورتی را می پسندند و در کل به رنگ های زنده تر گرایش بیشتری دارند؛ اما بزرگ تر که می شوند رنگ های گروه آبی، گرم و تند استفاده می کنند و فقط کودکانی که در خانه تحت نظارت شدید هستند، رنگ های سرد را انتخاب می کنند که علت اصلی آن به مشکلات عاطفی و روانی باز می گردد.

 فقدان رنگ در تمام یا قسمتی از نقاشی نشانگر خلأ عاطفی و گاهی دلیل بر گرایش های ضداجتماعی است. کودکان «سازگار»، در نقاشی های شان به طور متوسط از پنج رنگ مختلف استفاده می کنند و کودکان گوشه گیر یا آنها که ارتباط با دنیای خارج را دوست ندارند، از یک یا دو رنگ .

موضوعاتی که در نقاشی کودکان بیشتر دیده می شوند، آدم، خانه، درخت، خورشید، ماه، حیوانات و خانواده است. تمام جزئیات رفتاری و این که چه می کشند (یا نمی کشند) و با چه رنگ و اندازه ای، همه شان تعابیری دارد که به فهم بیشتر از کودک کمک می کند. عده ای عقیده دارند که نقاشی آدمک، خانواده و درخت، سه تست روان شناسی مفصل و معتبر برای اطفال محسوب می شود.

 شکل آدمی که کودک می کشد، پیش از هر چیز شکل خود یا درکی که از بدن و تمایلاتش دارد را بیان می کند و جزییات فراوانی در تحلیل نقاشی آدمک هست که شاید در مطلب مجزایی در باره آن بنویسیم. در باره سه جزء درخت (ریشه، ساقه و برگ) و چگونگی کشیدن آنها نیز جزییات فراوانی مطرح است که هر کدام نشانه ای از درونیات کودک است.

نماد شناسی در نقاشی کودکان

پیشتر به این نکته اشاره کردیم که اشکال و رنگ ها و ترکیب خطوط و دوایر در این نقاشی های به ظاهر ساده و سرسری نشانه های پیچیده ای هستند که می تواند میزان و منشأ آسیب های روانی اطفال را هم آشکار کند. امادر این میان ، میتوان از روی سوژه ها و اِلمانهای موجود در نقاشی کودک به جزئیات و دانسته های بیشتری از دنیای درون کودک پی برد.

روانشناسان کودک تعابیر شگفت انگیزی از اشیاء و سوژه های به ظاهر ساده در نقاشی کودکان ارائه میدهند که مطالعه آن واقعا جالب توجه است. به چند مورد اشاره میکنیم:

نقاشی خانه و خانواده از همه مهم تر است. خورشید نماد مادر یا زندگی است و خانه نماد پدر. البته عده ای از روان شناسان اطفال، خورشید را نماد پدر یا به طور کلی والدین می دانند. اگر خورشید پشت ابر تیره یا کوه باشد یا کم رنگ باشد، یعنی والدین وجودشان گرم و پر مهر نیست و اگر خورشید را قرمز پررنگ یا سیاه بکشند به معنای ترسی شدید از پدر (یا گاهی مادر) است.

درب ورودی خانه نماد رفت و آمدهای خانوادگی است و اگر کوچک باشد یعنی خانواده کم رفت و آمد است و بالعکس. خانه بدون درب ورودی در پنج تا هشت سالگی نشانه خجالتی بودن و وابستگی شدید به مادر است و بعد از هشت سالگی نشانگر احساس خود کوچک بینی و تنهایی است و در نوجوانی شرم و حیای زیاده از حد و احساسات گرایی رقیق و سطحی را نشان می دهد. مدت زمانی که برای ترسیم هر یک از اشخاص اجزای نقاشی صرف میشود و دقتی که در مورد جزئیات به کار بسته می شود نیز دارای اهمیت است.

ماه بیشتر نشانه نیستی است و بسیاری از کودکان آن را در نقاشی هایی که از قبر و قبرستان می کشند به کار می گیرند. چراغ یعنی عشق و محبت در زندگی و اگر آن را خاموش بکشد، نشانه ای از مرگ مادر است. رودخانه جریان زندگی است و دودکش نماد عاطفه در خانواده. اگر خانه سقف نداشت یعنی پدر نقش حمایت کننده را در خانه ندارد و پنجره و رنگ آن، نماد ارتباط ذهنی بچه با جهان خارج است.

 همچنین این نکته که نقاشی در چه قسمتی از کاغذ و با چه شخصی آغاز شده است نیز دارای اهمیت میباشد. ناحیه پایین صفحه، ناحیه غرایز بنیادی است و کودکان خسته و روان آزرده و افسرده بیشتر به این بخش گرایش دارند. بالای صفحه ،مطلوب  آرمان گراها و رؤیاپردازهاست و ناحیه ای برای گسترش تخیلات است.

 سمت چپ جایگاه گذشته است و در راست صفحه، آینده نقاشی می شود. اگر کودک خود را پایین تر یا کوچک تر از دیگران بکشد، نشانه اضطراب گناه کاری است و چه بسا تا حدی افراطی باشد که اصلاً خودش را از نقاشی حذف کند... جزییات و شرح زیاد است اما دانستن همین نکات کوتاه نیز میتواند گاهی راهگشا و کمک کننده باشد.

سخن آخر

کودک بهتر از هر کسی می داند قصد بیان چه چیزی را داشته. یادتان باشد که همواره پس از تمجید نقاشی اش از او بخواهید که نقاشی اش را برای تان تعریف کند. و البته فراموش نکنید که کودک تان درجزیره یا سیاره خودش نشسته، روی نوک بالاترین درخت و بی اعتنا به همه کسانی که دور و برش هستند. پس لطفاً در حال نقاشی مزاحمش نشوید و بگذارید کارش را بکند!

ترجمه و تدوین : امیررضا ری پور

منبع: 

The psychology of art by Dr.Martin Baldwin---- Nature mag.  2009

* pictures from Google*